محمد صابر صابري

    یکی از سنن های درخور بحث و پر اهمیت اهل سلوک، سماع می باشد که عبارت است از نوای خوش و آهنگ دلنواز و روح پرور که امروز به عنوان موسیقی تعبیر می شود؛ اين موسيقي به قصد صفای دل و تجمع خاطر و حضور قلب و التفات به حق، استماع می شود که بدون تردید در صدر اسلام سماع به این شکلی که مجالس صوفی و غیر صوفی بر گزار می شود وجود نداشته است. اما آنچه که در آن شکی نیست گزینش افراد خوش صدا به عنوان مؤذنان و قاریان قرآن به استناد روایات، چیز مرسوم بوده است تا این بلبلان خوش آهنگ با نغمه دلنشین و جانپرور خود روح مؤمنان را از آنچه که از وحی بر قلب رسول خدا صلی الله علیه و سلم القا شده تقویت کند.

    تاریخ نشان میدهد که در مبدأ آفرینش، آن روزگارانی که انسان به معرفت خود نایل شده و خویشتن را شایسته تأمل و تصمیم گیری دانسته، موسیقی را نخستین انعکاس التهاب و شور و هیجان درونی خود دیده است. که در خارج از وجودش تحقق یافته و موجب حالت وجد، حال، طرب و نشاط گردیده؛ زمانی هم حزن و اندوه؛ اما همزمان اثر آرامش و تسکین با خود داشته است.

هرکسی از سیل خود را در پناهی میزند

ما زسیل غم به موسیقی پناه آورده ایم

    عارفان به حكم طبعيت ذاتي، اهل دل و احساسات مي باشند و به اقتضاي تمايلات فطري، سر و كار شان به عواطف و تخيلات زيبا است اگر چنين نبود به راه سير و سلوك كشيده نمي شدند و به همين لحاظ با شنيدن آواز خوش و نغمه دلكش، جان شان به اذواق و مواجيد دروني متلذذ مي شد. كشش و جاذبه موسيقي همراه با سخنان عرفاني و تحريك آميز افراد هيجان و پرشور را به نوع روحانيت و معنويت دعوت مي كرد و همچون حافظ جان عاريت را پشت ديوار قرب مي انداخت تا به خطاي شرافت يافته از آن به وجد و سماع مي آمدند.

اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست

روزي رخش ببينم و تسليم او كنم

    در روزگاران نخست مجلس سماع عبارت بود از يك مجلس شعر خواني كه به وسيله خوانندگان يا گروهي جمع خوانندگان خوش صدا اجراء‌ مي شد. صوفيان و اهل سلوك با قريحه و حالتي كه داشتند تحت تأثير آواز پر حلاوت و كلام لبريز از معاني آنان قرار گرفته و با طبع گرم، به رقص و پايكوبي مي پرداختند. با گذشت زمان آهسته آهسته به سبب علاقه صوفيان و تأثير و تحريك بيشتر، از ني و دف استفاده كردند. اين مجالس مدام تشكيل مي گرديد و همه جا رواج داشت.

    استفاده علمي از موسيقي توسط مسلمانان به اساس آگاهي و عمق تأثير موسيقي بر روان آدمي بوده است. بزرگاني همچو فارابي و ابن سينا از اين علم نيز به عنوان يك وسيله درماني استفاده مي كردند. زيرا به گفته افلاطون و فيثاغورس تأثير موسيقي و نغمه موزون در انسان از آن جهت است كه يادگارهاي خوش موزون و حركات انسان را كه در عالم قبل از تولد مي شنيديم و به آن مأنوس بوده ايم در روح ما بر مي انگيزاند و به واسطه آن يادگارهاي گذشته را بيدار مي كند و ما را به وجد مي آورد.

    نظر غزالي در مورد هنرهايي چون موسيقي و شعر اينست كه سماع،‌ آواز خوش و موزون،‌ آن گوهر دل آدمي را بجنباند و در وي چيزي پديد آورد بي آنكه آدمي را در آن اختياري باشد.

    و سبب آن مناسبتي است كه گوهر دل آدمي را به عالم علوي كه عالم ارواح گويند هست. غزالي مي گويد:‌ اين هنر ها به خودي خود و از جنبه فاعلي قبيح و منكر نيستند؛‌ ظرف قابلي است كه گاهي آنها را مذموم مي سازد، هم شعر و هم موسيقي و سماع هردو انگيزاننده اند و از خود چيزي به مستمع نمي دهند بلكه آنچه را كه مستمع از پيش در خود دارد بر مي آشوبند. و تخيلات ضميرش را قوت مي بخشند و آنرا به او معطوف و مفتون مي كنند.

    دكتر عبد الكريم سروش مي گويد:‌ "نيكان از سماع بهره نيك مي برند و بد نهادان و تيره انديشان و شهوت پيشه گان كه شرارت و مفسدت جويي بر دل آنان مستولي است بر اثر شعر و سماع، آتش شهوت شان زبانه مي كشد و مجذوب خاطر فاسد خويش مي گردند؛‌ چرا كه مستمع هرچه را كه مي شنود به معنايي كه دلش اسير آن است مي فهمد" وي از ابوسليمان دراني نقل مي كند: "سماع چيز جديدي را در قلب القا نمي كند بلكه آنچه در آن است آنرا تحريك مي كند".

    اين نظريه همراه با عدم نص در تحريم سماع، اساس فتواي اجتهادي غزالي است كه سماع اساساً‌ حلال است و پاره عوارض و لواحق اند كه آنرا از حليت مي اندازد. از نظر غزالي سماع براي ظهور حال فنا و پيداشدن وجد و حال قوي ترين عامل محسوب مي شود. به همين جهت مشايخ و اهل سلوك به سماع اهميت فراوان داده اند زيرا به اثر شوقي كه در مستمع ايجاد مي كند وي را به عالم قدس كه مقصر الاقصاي همه عارفان است نزديك مي نمايد و از اين قفس تنگ بدن، نجاتش مي دهد و زنگ و پوسته هاي علايق را از وي مي زدايد و بالنتيجه از آن، سالك صافي مي سازد و مهم تر اينكه رنج و رياضت را تحمل نموده و خستگي ها و مجاهدت ها را در يك دوران طولاني گاهي تلخ چشيده كه ممكن است ركود و كدورتي در روحش پديد آيد و ادامه سفر عبوديت و طي منازل روحاني را برايش غير ممكن سازد. در بزم سماع وقتش خوش گذشته و مشكلش بر طرف شده است.

    سماع به فتح سين به معناي شنوايي و هر آوازي كه شنيدن آن خوش آيند است مي باشد؛ سماع در اصطلاح صوفيه حالت جذب و اشراق و از خويشتن رفتن و فنا به امر غير ارادي است كه اختيار عارف تأثيري در ظهور آن ندارد؛‌ ولي بزرگان صوفيه از همان ايام قديم به اين نكته پي برده اند كه گذشته از استعداد صوفي و علل و مقدماتي كه وي را به مجذوب شدن قابل و شايسته مي سازد و سايل كاربردي ديگري هم است كه بي اختيار اراده سالك براي ظهور حال فنا مؤثر است.

    از جمله موسيقي،‌‌ آواز خواندن و رقص است. رقص نزد مولوي اهميت خاصي دارد كه مولانا چه در مثنوي چه در ديوان كبير از آن بار بار ياد مي كند؛ به روايت افلاكي در مناقب العارفين "مولانا در كوچه و بازار بسا كه به رقص در مي آمد چنانچه كه يكبار در بازار زركوبان بر وي دست داد؛ و گويند حتا جنازه صلاح الدين زركوب را نيز به اشارت مولانا به رقص و دف به قبرستان بردند".

    افلاكي مي نويسد "در آن غلبات شور و سماع كه مشهور عالميان شده بود در حوالي زركوبان مي گذشت مگر آواز ضرب تق تق آنها به گوش مبارك ايشان رسيد، از خوشي آن ضرب، شور عجيبي در مولانا ظاهر شد و به چرخ در آمد شيخ نعره زنان از دكان بيرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و بي خود شد و به شاگردان دكان اشارت كرد كه دست از ضرب باز ندارند تا مولانا از سماع فارغ شود. از وقت نماز ظهر تا وقت نماز عصر مولانا در سماع بود از ناگاه گويندگان رسيدند و اين غزل را آغاز كردند:

يكي گنجي پديد آمد در آن دكان زركوبي

زهي صورت زهي معني زهي خوبي زهي خوبي

در ديوار سماع خانه مولانا اين دوبيت شعر آمده است:

سماع آرام جان زندگانيست

كسي داند كه او را جان جان است

خصوصاً‌حلقه اي كاندر سماع اند

همي گردند كعبه در ميان است